** قاصدک **



امشب از اون شب هاییه که حتی قرص آرامبخش هم نمیتونه منو بخوابونه‌‌‌‌

فکرم مشغوله و دلم در تب و تاب

اونم چی.

گذشته.

دقت کردین هر چقدرررر هم که سعی کنیم گذشته ها رو یه گوشه ی دلمون محوش کنیم بازم یه روزایی هستن که عجیییب دلت برای گذشته میتپه.

حالا این تپیدن ممکنه هر چیزی باشه.

میتونه در مورد کسی باشه که سالها پیش از دستش دادی و دستش از این دنیا کوتاهه.

یا میتونه در مورد عشق از دست رفتت باشه.

یا میتونه یه خاطره ی خوب یا یه خاطره ی بد باشه.

خلاصه هر چیزی میتونه باشه.

اما

خدا نکنه در مورد تجربه ی عشقی که درگذشته داشتی باشه.

دلت میخواد یه خبری.یه ندایی .یه چیزی ازش بشنوی و آروم بشی.

همیشه به این قسمت از تجربه ی خیلی تلخ گذشتم که میرسم بی اختیار گریه میکنم.نه اینکه دلم تنگ بشهنه اینکه حسرت بخورم.اصلا و ابدا.برای غرورم گریه میکنم که چقدرررر تو اون زمان خورد شد و من هیچ کاری نتونستم برای خودم بکنم

هر بار یادم میاد که چه روزای سختی رو تنهایی گذروندم تو اون شرایط سخت دلم میخواد هیچوقت نبخشمش

دلم میخواد کاش زمان بر می گشت و من غرورمو حفظ میکردم در برابر کسی که حتی یک ذره هم به من احساسی نداشت.

نمیدونم کدوماتون تجربه شکسته شدن ِغرور رو دارین ولی اگر تا حالا تجربه نکردین باید بگم واقعا درد عمیق و خیلی سختیه.

هر وقت به یاد اون قسمت از گذشتم میرسم به قدری به قفسه ی سینم فشار وارد میشه که دلم میخواد فریاد بزنم

شاید اگر میتونستم ببخشم کمی آروم میشدم

ولی بخشیدن خیلی سخته

نمیتونم


درگوشی: وصف حال نصفه شبی.با اندکی اشک.و اندکی بغضو اندکی مرور خاطرات.



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آموزش تکثیر کرم زباله خوار و تولید کود ورمی کمپوست Mariana Consolegame داروخانه آنلاین دفاع همه جانبه دمنوش لاغری Shelby موسیقی-آرامش- متن موسیقی-عکس های تاریخی management24 نردبان